درد و دلم..

برف اومد امروز یه خاطره قشنگ‌ یه روز سرد زمستونی یادم اومد‌‌‌...بهت زنگ زده‌ بودم پرسیدی کجام گفتم بیرون گفتی الان سردت میشه خواستم‌ بگم‌ نه گرمی صدات هست اما تا گفتم نه بقیشو نتونستم بگم.. چقدر خجالتی بودم کاش میگفتم بهت این حرفو... میدونی .. هنوزم خیلی قشنگه‌ مرور این خاطرات و اتفاقات خوب برام‌... اگه بدونی چقدر این خاطرات برام عزیزن .. اگه بدونی چقدر دوست دارم ببینمت.. اگه بدونی چقد به‌ فکرتم میگم یعنی الان تو چه حالیه... آخ که چقدر دلم برات تنگ شده... از اون دلتنگیایی که دوست دارم ساعتها تو چشمای نازت خیره‌ بشم و چشم ازت بر ندارم... دلتنگیم انقدریه که ببینمت میخوام محکم بغلت کنم‌ و نازت کنم و بگم کجا بودی عزیز من .. نمیدونی دلم میگیره وقتی دوری؟؟ آخ که چقدر دلم هواتو داره ... هوای یه لحظه شنیدن صدات و یه لحظه دیدن لبخند قشنگت... چقدر دلم هوای اون لحظه ای رو‌ کرده که برات شعری متنی چیزی می نوشتم و تو هم در جوابش لبخند میزدی و پر می شدم از حس خوب دیوونگی... آخ چقدر دلم برای حرفات تنگ شده... اون وقتایی که کلی باهام حرف میزدی و گاهی هم باهام شوخی میکردی ... همش برام عزیزه ... هر چند الان دوری و رابطه ای نیست ... اما این دیوونه که دست از دوست داشتنت برنمیداره... همیشه بهترین لحظه هام لحظه ی بودنت پیشم و کنار تو خندیدن و با فکرت دیوونه شدن بوده و هست ... هنوزم مثل اولین بار که‌ گفتم‌ درد و دلم.....

تموم این روزام‌ با سکوت میگذره...

حالا حداقل میدونم دلیل دوری کردنت ازم چیه...

اما برای من دور بودنت دوری نیست و از وابستگیم کم نمیکنه...

گریه نمیکنم‌ اما ..

دلم خیلی گرفته تو این‌ روزایی که پر دلتنگیه‌..

دلم خیلی برات‌ تنگ‌ شده....

برچسب‌ها: سکوت درد و دلم.....